مخالفت آیتالله سبحانی با تعطیلی شنبه
آیتالله جعفر سبحانی مرجع تقلید شیعیان در مورد تصویب تعطیلی روز شنبه توسط نمایندگان مجلس، اطلاعیهای صادر کرد که در زیر آمده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر محترم نمایندگان مجلس شورای اسلامی ـ دام تاییداتهم
با اهداء سلام، موفقیت همگان را از خداوند متعال خواهانم.
تصدیق میدهد؛ تعطیلی روزشنبه که در مجلس به تصویب رسید از لحاظ داخلی و خارجی قابل ملاحظه است.
از لحاظ خارجی:
در چنین روزهایی که دشمن صهیونیست فزون از هفت ماه، به نسل کشی پرداخته و هزاران شهروند غزه را به خاک و خون کشیده است آیا صلاح است در چنین شرایط روز تعطیلی دشمن که شنبه است، در جمهوری اسلامی ایران نیز به رسمیت شناخته شود. دنیای خارج که چشمانشان به ایران اسلامی باز است در این مورد چگونه داوری میکنند و آیا این نشانه غلبه فرهنگ غربی نیست؟
از نظر داخلی:
1. استدلال آقایان بر تعطیلی روز شنبه با منطق آنان همخوان نیست میگویند: «اقتصاد ایران با اقتصاد جهان پیوند ناگسستنی دارد باید کاری کرد که بیشترین روزهای هفته، این پیوند بر قرار باشد» این سخن بسیار منطقی است ولی دلیل بر تعطیلی روز شنبه نمیشود، چون در چنین روزی دنیای خارج نیز تعطیل است. این منطق ایجاب میکند که روزهای پنجشنبه که روز کاری بوده، بیشترین فعالیت را داشته باشد که دنیای خارج نیز فعال است؛ آقایان به جای اصلاح علت سراغ معلول رفتهاند و سبب آن این است که میخواهند تعطیلی هفته از یک روز به دو روز افزایش یابد. و مسئله ارتباط با خارج در درجه دوم است.
2. در خمیره هر ایرانی روز شنبه روز کاری است، مصوبه مجلس بر تعطیلی شنبه، شنا بر خلاف مسیر آب است و اگر هم اقلیتی تعطیل کنند اکثریت از آن پیروی نمیکنند و این سبب میشود که در جامعه دو دستگی پدید آید که ضرر آن کمتر نیست.
3. سالهاست که بر اثر یک رشته تبلیغات، روز پنجشنبه حالت تعطیلی به خود گرفته و با تصویب تعطیلی روز شنبه، شمار تعطیلی هفته به سه روز خواهد رسید و با بحران تولید که کشور با آن روبروست کاملاً در تضاد است.
4. در اصل 17 قانون اساسی، تکلیفِ تعطیلی هفته روشن شده است : «تعطیلی رسمی هفتگی روز جمعه است».
باز در این مورد ملاحظاتی است، به همین مقدار بسنده شد امید است تجدید نظر شود.
قم ، جعفر سبحانی
28 اردیبهشت
نقل شده از کانال تلگرام افسران جوان جنگ نرم به نشانی Afsaran_ir@
https://imgurl.ir/uploads/k356860_mazhabi13.jpg
اَللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست
دهم ربیعالاول (۲۷ سال قبل از هجرت) شهر مکه غرق در جشن و سرور بود، چرا که مراسم عروسی جوانی از بنی هاشم است که شهرت و امانتداری او سراسر جزیرةالعرب را فرا گرفته بود، مهدی پیشوایی در کتاب تاریخ اسلام درباره نحوه آشنایی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و مراسم ازدواج آنها این چنین مینویسد:
چگونه خدیجه (سلام الله علیها) شیفته محمد (صلی الله علیه و آله) شد؟!
خدیجه دختر خویلد زنی تجارت پیشه، با شرافت و ثروتمند بود، افرادی را برای بازرگانی می گماشت و سرمایهای را برای تجارت در اختیارشان قرار می داد و مزدی به آنان می پرداخت، وقتی محمد (صلی الله علیه و آله) به بیست و پنج سالگی رسید، ابوطالب به او گفت: من تهیدست شدهام و روزگار سخت شده است، اکنون کاروانی از قریش رهسپار شام میشود، کاش تو هم نزد خدیجه که مردانی را برای تجارت می فرستد، میرفتی و کار تجارت او را به عهده میگرفتی.
از سوی دیگر، خدیجه از راستگویی، امانت و اخلاق پسندیده محمد (صلی الله علیه و آله) آگاهی یافت و در پی او فرستاد که: اگر کار تجارت مرا عهدهدار شوی، بیش از دیگران به تو میپردازم و غلام خویش میسره را نیز برای دستیاریت میفرستم. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) این پیشنهاد را پذیرفت و همراه میسره رهسپار شام شد، در این سفر بیش از سفرهای گذشته سود عایدشان شد.
میسره در این سفر از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) کراماتی مشاهده کرد که او را به حیرت انداخت، در این سفر راهب از پیامبری او در آینده بشارت داد، همچنین میسره محمد را دید که بر سر تجارت، با شخصی اختلاف پیدا کرد، آن مرد گفت: به لات و عزی سوگند یاد کن تا سخنت را بپذیرم، او پاسخ داد: در عمرم هرگز به لات و عزی سوگند یاد نکردهام، میسره در بازگشت از سفر، کرامات محمد (صلی الله علیه و آله) آنچه را مشاهده کرده بود، برای خدیجه بازگو کرد.
خدیجه بانویی خردمند، دوراندیش و شرافتمند بود و از نظر نسب از زنان قریش برتر بود، او در اثر امتیازات اخلاقی و اجتماعی متعددی که داشت، در زمان جاهلیت، طاهره و سیده قریش نامیده می شد، بنابر مشهور، او قبلاً دو بار ازدواج کرده و همسرانش درگذشته بودند، بزرگان قریش همه علاقهمند به ازدواج با او بودند، مردان نامداری همچون عقبة بن ابیمعیط، ابوجهل و ابوسفیان از او خواستگاری کرده بودند و او موافقت نکرده بود.
از سوی دیگر، خدیجه با محمد (صلی الله علیه و آله) خویشاوند بود و نسب هر دو در قصی به هم میرسید، او اطلاعاتی از آینده درخشان محمد (صلی الله علیه و آله) داشت و علاقهمند به ازدواج با او بود.
خدیجه به محمد (صلی الله علیه و آله) پیشنهاد ازدواج کرد و محمد (صلی الله علیه و آله) با موافقت عموهایش، این پیشنهاد را پذیرفت و در یک جمع خانوادگی ازدواج صورت گرفت، بنابر قول مشهور در این هنگام خدیجه ۴۰ سال و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ۲۵ سال داشت.
دلایل ظاهری و باطنی ازدواج پیامبر با خدیجه به روایت آیتالله سبحانی
آیتالله جعفر سبحانی در کتاب «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام» درباره علل ظاهری و باطنی این ازدواج این چنین بیان میکند:
مردان مادی که همه چیز را از دریچه مادیگری مطالعه میکنند، پیش خود چنین تصور میکنند که چون خدیجه ثروتمند و تجارت پیشه بود، برای امور تجارتی خود، به یک مرد امین بیش از هر چیزی نیازمند بود، از این لحاظ، با محمد (صلی الله علیه و آله) ازدواج کرد و محمد نیز از وضع زندگی آبرومندانه او آگاه بود، با اینکه توافق سنی نداشتند؛ تقاضای او را پذیرفت.
ولی آنچه را تاریخ نشان میدهد، این است که محرک خدیجه برای ازدواج با امین قریش، یک سلسله جهات معنوی بود، نه جنبههای مادی، اینک شواهد ما:
۱- هنگامی که از میسره، سرگذشت سفر جوان قریش را میپرسد؛ او کراماتی را که در طول این سفر از او دیده بود و آنچه را از راهب شام شنیده بود، برای او نقل میکند، خدیجه شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه به معنویت محمد (صلی الله علیه و آله) بود در خود احساس میکند و بیاختیار به او میگوید: میسره! کافی است، علاقه مرا به محمد؛ دو چندان کردی، برو من تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب و لباس گرانبهایی در اختیار تو میگذارم.
سپس آنچه را از میسره شنیده بود، برای «ورقة بن نوفل» که دانای عرب بود، نقل میکند، او میگوید: صاحب این کرامات پیامبر عربی است.
۲- روزی خدیجه در خانه خود نشسته بود و دور او را کنیزان و غلامان گرفته بودند، یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود، اتفاقاً جوان قریش از کنار منزل آنها گذشت و چشم دانشمند یهود به پیامبر افتاد، فوراً از خدیجه درخواست کرد که از محمد تقاضا کند، از مقصد خود منصرف شود و چند دقیقه در این مجلس شرکت کند.
رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) تقاضای دانای یهود را که مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن او بود پذیرفت، در این هنگام خدیجه رو به دانشمند یهودی کرد و گفت: هرگاه عموهای او از تفتیش و کنجکاوی تو آگاه گردند، عکسالعمل بدی نشان میدهند، زیرا آنان از گروه یهود به برادرزاده خود هراسانند، در این موقع، دانای یهود گفت: مگر میشود به محمد کسی صدمهای برساند! در صورتی که دست تقدیر، او را برای ختم نبوت و ارشاد مردم پرورش داده است، خدیجه گفت: از کجا میگویی که او حایز چنین مقام میشود؟ وی گفت: من علایم پیامبر آخرالزمان را در تورات خواندهام و از نشانههای او این است که پدر و مادر او میمیرند و جد و عموی وی از او حمایت میکنند و از قریش زنی را انتخاب میکند که سیده قریش است، سپس اشاره به خدیجه کرد و گفت: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد.
خواب حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و تعبیر جالب آن
۳- ورقه، عموی خدیجه، از دانایان عرب بود و اطلاعات فراوانی درباره کتب عهدین داشت و مکرر میگفت که مردی از میان قریش، از طرف خدا برای هدایت مردم بر انگیخته میشود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را میگیرد و چون خدیجه، ثروتمندترین زنان قریش بود؛ از این لحاظ گاه و بیگاه به خدیجه میگفت: روزی فرا رسد که تو با شریفترین مرد روی زمین وصلت میکنی!
۴- خدیجه شبی در خواب دید: خورشید بالای مکه چرخ خورد و کم کم پایین آمد و در خانه او فرود آمد، خواب خود را برای ورقه نقل کرد، وی چنین تعبیر کرد: با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که شهرت او عالمگیر خواهد شد.
اینها جریانهایی است که بعضی از مورخان نقل کردهاند و در بسیاری از کتب تاریخی نیز ثبت شده است.
نقل شده از کانال تلگرامی داروخانه معنوی به نشانی Manavi_2@
اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.