در روز تاسوعا چه گذشت؟
تا روز نهم محرم، وقوع جنگ و زمان شروع آن، به خوبی روشن نبود. در آن روز، نامه عبیدالله بن زیاد به دست عمر بن سعد فرمانده کل سپاه رسید که
«هر چه زودتر کار حسین بن على را تمام کن. اگر تسلیم شد او را زنده نزد من بفرست تا در باره اش تصمیم بگیرم، ولى اگر از تسلیم شدن امتناع مىورزید، او و اصحاب و یارانش را به قتل برسان و بعد از کشتن بدنش را مثله کن.».عمر بن سعد پیرو این نامه تصمیم گرفت با امام حسین بجنگد؛ چون، میدانست او تسلیم نخواهد شد. بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم ماه محرم به سپاهیانش فرمان داد که: «یا خیلالله! ارکبی و بالجنة ابشری.».
سپاهیان سوار شدند و به سوی خیمه گاه امام حسین علیهالسلام حرکت کردند. امام در آن زمان در جلو خیمه سر را بر زانو نهاده در خواب بود. زینب خواهرش که ناظر صحنه بود صدای حرکت سپاه را شنیده نزد برادر آمد و عرض کرد: «برادر! مگر صداى حرکت سپاه را نمىشنوید؟ نزدیک شدند!».
امام حسین سر از زانو برداشته فرمود: «خواهرم! هم اکنون جدم رسول خدا را در خواب دیدم، فرمود: «به زودى به سوى ما خواهى آمد».
آن گاه به برادرش عباس فرمود: «برادر! سوار شو و به سوى سپاه ابن زیاد برو و از آنان بپرس چرا حرکت کرده اید و منظور شما چیست؟».
حضرت عباس با سرعت خودش را به سپاه رسانید و سؤال کرد که «منظورتان از این حرکت چیست؟». گفتند: «عبیدالله به ما فرمان داده که کار شما را تمام کنیم. اگر حاضرید تسلیم شوید، شما را زنده به سوى او مىفرستیم تا درباره شما تصمیم بگیرد و اگر تسلیم نمىشوید ناچاریم با شما بجنگیم.».
حضرت عباس مراجعت کرد و سخن سپاهیان را برای برادر نقل کرد.
امام فرمود: «نزد آنان برو و اگر توانستى امشب را مهلت بگیر تا در این شب نماز بخوانیم و دعا کنیم و از خداى متعال مغفرت بطلبیم. خدا مىداندکه من نماز و قرائت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم».
حضرت ابوالفضل به سوی سپاهیان رفت و پیشنهاد امام را برایشان مطرح ساخت. مورد قبول واقع شد و جنگ را تا روز بعد تأخیر انداختند.
پی نوشت
بحارالأنوار، ج 44 ، ص 491
بحارالأنوار، ج 44 ، ص 392
نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@
به تو از دور سلام
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد
السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
سلام بر حسین
و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
و بر على بن الحسین
و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن
و بر فرزندان حسین
و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
و بر یاران حسین
-----------------------------------------------------
اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین
حضرت عباس در کلام ائمه اطهار علیهم السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطابی به همسر گرانقدرش ام البنین می فرماید: «نور دیدهات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مىدارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفر بن ابىطالب شده است." سپس خطاب به فرزند گرامی خود عباس فرمود: جلوتر بیا. عباس پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیری را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود: "گویا مىبینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مىکند تا این که دو دستش قطع مىگردد.»
در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام و پس از صلح و بازگشت امام به مدینه، عباس در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مىکرد. او در این دوران بود که لقب «باب الحوائج» یافت و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش کوتاهى نکرد.
امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه به طرف کربلا ندا داد: «کجاست برادرم ... کجاست ماه بنىهاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اى آقاى من! آنگاه امام حسین فرمود: اى برادر، اسبم را حاضر کن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود.»
در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد کربلا شد. یکى از نقشههاى او براى کاستن از یاران امام حسین امان دادن به عباس و برادران او بود. وقتى جناب عباس شنید که شمر امان نامه آورده اصلاً به او اعتنا نکرد و جواب او را نداد، تا این که امامش به او فرمان داد که جواب شمر را بگوید، عباس فرمود: «چه مىگویى؟» عرض کرد: «شما و برادرانت در امانید.» عباس غیرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فریاد او بلند شد: «دستهایت بریده باد و لعنت بر آنچه که از امان نامه آوردهاى. اى دشمن خدا! آیا دستور مىدهى که ما برادرمان و آقایمان حسین پسر فاطمه را رها کنیم و داخل اطاعت لعنتشدگان و فرزندان لعنتشدگان شویم؟ آیا به ما امان مىدهى در حالى که فرزند رسول خدا در امان نیست.»
امام سجاد علیه السلام می فرماید: «خداوند حضرت عباس علیه السلام را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض، دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب علیه السلام هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس علیه السلام نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.»
امام صادق علیه السلام همواره از عمویش عباس تجلیل به عمل مىآورد و با درود و ستایش از او یاد مىکند و مواضع قهرمانانهاش در روز عاشورا را بزرگ مىداشت. از جمله سخنانى که امام درباره قمر بنىهاشم علیه السلام فرموده است این است که: «عمویم عباس بن على بصیرتى نافذ و ایمانى محکم داشت. همراه برادرش حسین جهاد کرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت...» امام صادق (علیه السلام) از برترین صفات مجسم در عمویش یعنی تیزبینی، ایمان محکم و جهاد، پرده بر می دارد.
در جای دیگر نیز امام صادق علیه السلام فرموده است: «شهادت مىدهم که تو براى خدا و رسولش و برادرت خیرخواهى نمودى، پس تو چه نیکو برادر فداکار بودى.»
بقیة الله الاعظم، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در بخشى از سخنان پرمعنای خود در زیارت ناحیه مقدسه درباره عمویش حضرت عباس علیه السلام چنین مىگوید: «سلام بر ابوالفضل، عباس بن امیرالمؤمنین، همدرد بزرگ برادر که جانش را فداى او ساخت و از دیروز بهره فردایش را برگزید، آنکه فدایى برادر بود و از او حفاظت کرد و براى رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت...»
نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@
اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.