آمدن حضرت زینب (سلام اللّه علیها) به قتلگاه
راوی می گوید: سوگند به خدا زینب دختر على علیه السلام را فراموش نمیکنم که با آهى جانکاه براى حسین علیه السلام میگریست و با صداى اندوهبار، و قلبى پُردرد صدا مى زد:
فریاد اى محمد!
دخترانت را اسیر کرده اند،
فرزندانت کشته شده اند،
و باد صبا بر بدنشان مى وزد،
این حسین تو است که سرش را از پشت گردنش جدا نموده اند،
عمامه و لباسش را به یغما برده اند.
پدرم به فداى آن کسى که روز دوشنبه (روز تشکیل سقیفه) خیمه هایش غارت شد،
پدرم به فداى آن کسى که طنابهاى خیمه اش بریده شد،
پدرم به فداى کسى که نه به سفرى رفت که امید بازگشت در آن باشد و نه آن گونه مجروحى است که درمان گردد،
پدرم و جانم قربان او باد.
پدر و مادرم به فداى آن شخصى که با غمهاى بسیار جان سپرد،
پدرم به فداى آن لب تشنه ات که با لب عطشان به شهادت رسید،
پدرم به فداى آن کسى که قطرات خون از محاسن شریفش میریزد،
پدرم به فداى آن کسى که جدش رسول خداى آسمان است،
پدرم به فداى آن کسى که نبیره پیامبر هدایت است،
پدرم به فداى کسى که ستوده برگزیده است،
پدرم به فداى فرزند خدیجه کبرى علیها السلام و على مرتضى علیه السّلام و فاطمه زهرا علیها السلام سرور زنان بهشت.
پدرم به فداى فرزند آن کسى که خورشید براى او بازگشت تا نمازش را بخواند.
راوی می گوید: سوگند به خدا همه حاضران از دشمن و دوست (با دیدن حال زینب علیها السلام) گریستند.
منبع: لهوف، سید بن طاووس، ص 133-134
نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@
اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.