حر بن یزید ریاحی (4)
توبه حر
ثمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ قَاصِداً إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یَدُهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ یَقُول
و رکاب بر اسب زد و متوجه بسوى حسین گردید در حالى که دست بر سر خود گذاشته و عرض میکرد:اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلاَدِ بِنْتِ نَبِیِّکَ
بار الها بسوى تو بازگشتم توبهام را بپذیر که من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پیغمبر تو را لرزاندمفجعل الحرّ یقبّل الارض بین یدی الحسین، فقال له: ارفع راسک یا شیخ، فرفع راسه
پس حر در حالیکه که رویش را به زمین افکنده بود به سمت حسین علیه السلام رفت و وقتی ارباب او را دید به او گفت: ای شیخ سرت را بلند کن پس او سرش را بلند کرد.
و قَالَ لِلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنَا صَاحِبُکَ الَّذِی حَبَسَکَ عَنِ الرُّجُوعِ وَ جَعْجَعَ بِکَ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ الْقَوْمَ یَبْلُغُونَ مِنْکَ مَا أَرَى وَ أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَهَلْ تَرَى لِی مِنْ تَوْبَة
پس به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم من همانم که بهمراه تو بودم و نگذاشتم تو باز گردى و کار را بر تو تنگ گرفتم ولى گمان نمىبردم که این مردم کار را با تو تا به این حد خواهند رساند و من اکنون بسوى خدا بازگشتهام آیا توبۀ مرا پذیرفته مىبینى؟
فقَالَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَم نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْک
حسین علیه السلام فرمود: آرى خداوند توبۀ تو را مىپذیرد.قالَ الْحُرُّ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَیْنِ ع نُودِیتُ ثَلَاثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَدا
حر می گوید: هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی می گفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.
فقُلْتُ ثَکِلَتِ الْحُرَّ أُمُّهُ یَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ یُبَشَّرُ بِالْجَنَّةِ
با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) می روی و بشارت بهشت به تو داده می شود؟
و حر اولین کسی می شود که اذن می گیرد که جان خود را فدای ارباب کند.
منابع:
بحارالانوار
الارشاد شیخ مفید
اللهوف سید بن طاووس
نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@