ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)
ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)

لحظات آخر امام حسن عسکری (علیه السلام) و آمدن فرزند به بالین پدر

لحظات آخر امام حسن عسکری (علیه السلام) و آمدن فرزند به بالین پدر

پس ابو سهل گفت که: داخل شدم بر امام حسن عسکرى علیه السلام در مرضى که به همان مرض از دنیا رحلت فرمود و در نزد آن حضرت بودم که امر فرمود خادم خود عقید را و این خادمى بود سیاه از اهل نوبه و خدمت کرده بود حضرت امام على نقى علیه السلام را، فرمود: اى عقید! بجوشان از براى من آب را با مصطکى، پس جوشانید و صیقل جاریه که مادر حضرت حجت علیه السلام باشد آن آب را براى امام حسن علیه السلام آورد. پس همین که قدح را به دست آن جناب داد و خواست بیاشامد دست مبارکش لرزید و قدح به دندان‏هاى ثنایاى نازنینش خورد پس قدح را از دست نهاد و به عقید فرمود: داخل این اطاق می‏شوى می بینی کودکى را به حال سجده او را بیاور نزد من.

ابو سهل گوید که: عقید گفت من داخل شدم به جهت پیدا کردن آن طفل ناگاه نظرم افتاد به کودکى که سر به سجده نهاده بود و انگشت سبابه را به سوى آسمان بلند کرده بود، پس سلام کردم بر آن جناب، آن حضرت مختصر کرد نماز را و چون تمام کرد عرض کردم که: سید من می‏فرماید تو را که نزد او بروى، پس در این هنگام مادرش صیقل آمد و دستش را گرفت و برد او را به نزد پدرش امام حسن علیه السلام.

ابو سهل میگوید: چون آن کودک به خدمت امام حسن علیه السلام رسید سلام کرد نگاه‏ کردم بر او.

و اذا هو درّىّ اللّون و فى شعر رأسه قطط، مفلّج الاسنان.

یعنى: دیدم که رنگ مبارکش روشنایى و تلألؤ دارد و موى سرش به هم پیچیده و مجعد است و ما بین دندان‏هایش گشاده است،

همین که امام حسن علیه السلام نگاهش به کودک افتاد بگریست و فرمود: یا سید اهل بیته، اسقنى الماء فانى ذاهب الى ربى.

اى سید اهل بیت خود! مرا آب بده همانا من می‏روم به سوى پروردگار خود (یعنى وفاتم نزدیک شده). پس آن آقا زاده آن قدح آب جوشانیده با مصطکى را گرفت‌ به دست خویش و حرکت داد لبهایش را و سیرابش کرد، چون امام حسن علیه السلام آب را آشامید فرمود: مرا مهیا کنید از براى نماز، پس در کنار آن حضرت دستمالى افکندند و آن طفل وضو داد پدر خود را به یک مرتبه یک مرتبه (یعنى به اقلّ واجب) و مسح کرد بر سر و قدم‏هاى او، پس امام حسن علیه السلام با وى فرمود: بشارت باد تو را اى پسرک من! تویى صاحب الزمان و تویى مهدى و حجت خدا بر روى زمین و تویى پسر من و کودک من و منم پدر تو، تویى م ح م د بن الحسن، بن على، بن محمد، بن على، بن موسى، بن جعفر، بن محمد، بن على، بن الحسین، بن على، بن ابى طالب علیهم السلام و پدر تو است رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم و تویى خاتم ائمه طاهرین و بشارت داد به تو رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم و نام و کنیه داد تو را، و این عهدى است به سوى من از پدرم از پدرهاى طاهرین تو.

صلى اللّه على اهل البیت ربّنا انّه حمید مجید.

پس وفات کرد امام حسن علیه السلام در همان وقت صلوات اللّه علیهم اجمعین.

ساعات آخر عمر، امام حسن عسکری علیه السلام 
رو به غلامش عقید کرد و فرمود: به آن حجره برو، کودکی را می بینی که در پشت پرده به سجده افتاده است، او را نزد من بیاور. غلام به آن جا رفت، کودکی را که چهره ای درخشان داشت در حال سجده دید، او را متوجه کرد نزد پدر آمد. وقتی نگاه امام حسن عسکری به چهره نورانی امام زمان افتاد، گریه کرد و فرمود: یا سَیِّدَ اَهْل ِ بَیْتِهِ إسْقِنِی الْمَاءَ فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی؛ ای سرور اهل خانه من، به من آب بیاشام همانا من به سوی پروردگارم می روم( وفاتم نزدیک است) در حالی که دست های امام عسکری از شدت مسمومیت می لرزید، حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه الشریف) با دست های مبارک خود آب در دهان مبارک پدر می ریخت.

بعد از مدتی امام به شهادت رسید، امام زمان هم بر بدن پدر نماز خواندند.
 

نمی دانم با چه حالی امام زمان بر بدن بابا نماز خواندند

کربلا هم طایفه بنی اسد آمدند. نخست تصمیم داشتند بدن امام حسین را دفن کنند، ولی پیکر او و سایر شهدا را که سر در بدن نداشتند، نشناختند. حیران بودند چه کنند؟ ناگاه دیدند سوار ناشناسی نزد آنها آمد و به آن ها گفت: برای چه اینجا آمده اید؟ گفتند: برای دفن این اجساد مطهر آمده ایم ولی بدن ها را نمی شناسیم. صدا زد، من این بدن ها را می شناسم.آمد کنار بدن بابا، گریه کرد و قبری مهیا کرد، بدن بابا را به خاک سپرد. قبر را پوشاند و با سرانگشت روی قبر نوشت: هَذَا قَبْرُ الحُسَیْن ِ بِن ِ عَلِّی بِنِ ابیطالب الذی قَتَلُوه عَطْشَاناً غَریْباً؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند.


منابع

بحارالانوار،ج52،ص16؛ غیبة الطوسیف ص273: منتخب الانوار، ص142
منتهی الآمال،ص1206؛ سوگنامه آل محمد، ص149
سوگنامه آل محمد، ص 408-406
منبع کتاب مقتل\" روضه های استاد رفیعی \" ص78


نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@


اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

کرامت امام حسن عسکری (علیه السلام)

روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری، روز دردآلودی برای شهر سامرا بود؛ زیرا خبر شهادت امام عسکری در عنفوان جوانی همه جا را فرا گرفت. بازارها تعطیل شد و توده های محرومی که محبت خود را نسبت به امام، از ترس سرکوب نظام، نهان می داشتند، امروز عنان عواطف خروشان خویش را از کف دادند و شتابان و گریان به سوی خانه امام حرکت کردند.

کرامت امام (علیه السلام)

علی بن زید گفت: من اسبی داشتم و بدان می نازیدم و در هر جا از او سخن می گفتم. یک روز خدمت ابومحمد علیه السلام رسیدم. به من فرمود اسبت چه شد؟ گفتم آن را دارم و هم اکنون بر در خانه شماست. فرمود: تا شب نرسیده، اگر خریداری پیدا شد آن را عوض کن و تأخیر مکن. در آن هنگام کسی بر ما وارد شد و رشته سخن را برید. من اندیشناک برخاستم و به خانه رفتم و به برادرم گزارش دادم. در پاسخ من گفت: من نمی دانم چه بگویم. از فروشش به مردم دریغم آمد. چون شب شد نوکری که آن اسب را تیمار می کرد آمد و گفت: ارباب! اسبت مُرد. مرا غم فرا گرفت و دانستم امام از گفتار خود این را در نظر داشته است.

گوشه ای از زندگی امام

یازدهمین پیشوای متقیان، امام حسن عسکری علیه السلام در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حدیثه است که برخی از او با نام سوسن یاد کرده اند. از آن جایی که امام حسن علیه السلام به دستور خلیفه عباسی در سامرا در محله عسکر سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده می شود. از مشهورترین القاب حضرت نقی و زکی و کنیه اش ابومحمد است. او 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش شش سال و عمر شریفش 28 سال بود و در سال 260 ه. ق به شهادت رسید و در خانه خود در شهر سامرا کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.

 

تدبیر امام

ابوهاشم جعفری می گوید: ما در زندان بودیم که امام حسن عسکری علیه السلام و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و دور ایشان جمع شدیم. در زندان مردی عجمی بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وی شد و فرمود: اگر در جمع شما بیگانه نبود به شما می گفتم کی آزاد می شوید. آنگاه به مرد عجم اشاره فرمود که بیرون برود و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست. از او برحذر باشید. او گزارشی از آنچه گفته اید برای خلیفه تهیه کرده است که در لباس های اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و آن گزارش را که در لباسش، پنهان کرده بود، پیدا کرد. او مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود.

 

کوشش های علمی حضرت

گرچه امام حسن عسکری علیه السلام به حکم اوضاع نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسیان برقرار کرده بود، موفق به گسترش دامنه دانش خود در سطح جامعه نشد، اما در عین حال، در همان فشار و خفقان شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش موثری داشتند. شیخ طوسی (ره) شاگردان حضرت را متجاوز از صدنفر ثبت کرده است که در میان آنها چهره های روشن و شخصیت های برجسته ای مانند احمد اشعری قمی، عثمان بن سعید عَمْری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم می خورند.

 

کرم امام

امام حسن عسکری (علیه السلام) همچون سایر پدران بزرگوار خود منبع جود و سخا بود و در بسیاری از مواقع قبل از این که کسی چیزی بخواهد، او را بی نیاز می کرد.

از ابویوسف، شاعر هم عصر حضرت، نقل شده است که گفت: تازه صاحب پسری شده بودم و دستم تنگ بود. کاغذی به عده ای نوشتم و از آنها کمک خواستم، اما از آنها ناامید شدم. در این هنگام ابوحمزه، فرستاده امام حسن عسکری علیه السلام ، در حالی که کیسه سیاهی به دست داشت و در آن چهارصد درهم بود بیرون آمد و گفت: مولایم فرمود: این مبلغ را برای آن کودک نورسیده صرف کن. خداوند در آن کودک برایت برکت قرار دهد.

 

شکوه و عظمت امام

گروهی از عباسیان نزد صالح، که از مخالفان حضرت بود، رفتند و به او گفتند بر امام سخت بگیر و او را لحظه ای راحت نگذار. صالح گفت دو نفر از نانجیب ترین مردانی که می توانستم پیدا کنم بر او گماشتم. اما آن دو نفر تحت تأثیر او واقع شدند و در عبادت و نماز و روزه کوشا شدند. آنها را احضار کردم و پرسیدم در آن مرد چه دیدید؟ آنها گفتند چه می توانیم بگوییم درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را تماما بیدار است و شب زنده داری می کند. نه سخن می گوید و نه به جز عبادت به کاری مشغول می شود و هنگامی که به او نگاه می کنیم زانوانمان به لرزه می افتد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. عباسیان هنگامی که این را شنیدند ناامید و سرافکنده برگشتند.

 

پند و نصیحت امام

محمد بن حسن گفت نامه ای به امام عسکری علیه السلام نوشتم و از تنگدستی شکایت کردم سپس با خود گفتم مگر امام صادق علیه السلام نفرمودند که فقر و تنگ دستی با ما بهتر از توانگری با دیگران است و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.

امام در پاسخ نوشت: هر گاه گناهان دوستان ما زیاد شود خداوند آنها را به فقر گرفتار می کند و گاهی از بسیاری از گناهان می گذرد. هم چنان که پیش خود گفته ای تنگدست بودن با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند پناه گاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که برای نجات از گمراهی، به ما متوسل می شوند.

 

حجت یازدهم

حجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنمکینه اهل ستم کرده جَلای وطنم
پدر ختم امامان، وصی ختم رُسلولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم
والد حجت ثانی عشر و ناصر دین خدامالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم
معتمد زهر خورانیده مرا از ره جورکین چنین سوخته بال من و فرسوده تنم

 

منبع : پایگاه حوزه به نشانی https://hawzah.net


نقل شده از پایگاه استاد حسین انصاریان به نشانی https://www.erfan.ir/farsi


اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.


اَللهُمَّ بَارِک عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.


خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.
خداوندا بر محمد و آل محمد برکت نازل فرما، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت نازل فرمودی، به راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.