وقـایـع روز سوم مـحــــــرم
"عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیهالسلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.
امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع میشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.
در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبدالله" که مرد گستاخی بود را نزد امام علیهالسلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند.
کثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت:
اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؟
ولی عمر نپذیرفت و گفت:
فعلا چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیمهها رسید،
"ابو ثمامه صیداوی" همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد
نزد امام حسین علیهالسلام بود.
همین که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که میآید، بدترین مردم روی زمین است.
پس سراسیمه جلو آمد و گفت:
شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیهالسلام برو
گفت: هرگز چنین نمیکنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی.
گفت: هرگز!
ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتکاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی.
او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید:
برای چه به اینجا آمده ای؟
حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کردهاند و پیمان بستهاند، بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمیگردم...
عمر سعد فرموده امام را به ابن زیاد نوشت.
ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت:
اکنون که چنگال ما به او "حسین علیهالسلام" بند شده، امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست!
سپس به عمربن سعد نوشت:
به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تا در مورد آنها تصمیم گیری کنیم..!
منابع:
ارشاد، شیخ مفید، جلد۲، صفحه۸۴
مستدرک الوسایل، جلد۱۴، صفحه۶۱
مجمع البحرین، جلد۵، صفحه۴۶۱
تاریخ طبری، ج۵، صفحه۴۱۰
در کربلا چه گذشت،
تالیف مرحوم شیخ عباس قمی
نقل از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@
به تو از دور سلام
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد
السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
سلام بر حسین
و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
و بر على بن الحسین
و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن
و بر فرزندان حسین
و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
و بر یاران حسین
وقـایـع روز دوم مـحــــــرم
امام حسین علیهالسلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال شصت و یک هجری به کربلا وارد شد.
چون به کربلا رسید پرسید:
نام این سرزمین چیست؟
گفتند: غاضریه
پرسید: نام دیگری دارد؟
گفتند: نینوا
فرمود: نام دیگر چه؟
گفتند: ساحل فرات
فرمود: اسم دیگر هم دارد؟
گفتند: کربلا
آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد و فرمود: سرزمین محنت و رنج!
سپس فرمود: بایستید و پیش نروید، بخدا که محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست...
اینجاست که حرمت ما را میشکنند، مردانمان و کودکانمان را میکشند. قبور ما در همین جا زیارتگاه خواهد شد.
جدم رسول خدا (صلیاللهعلیه و آله) همین خاک را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست...
در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامهای "عبیداللّه بن زیاد" را از ورود امام علیهالسلام به کربلا آگاه نمود.
در این روز امام علیهالسلام به اهل کوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه که مورد اعتماد حضرت بودند را از حضور خود در کربلا آگاه کرد.
حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود، اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیهالسلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند.
زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیهالسلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَ لِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی...
همچنین در این روز امام حسین (علیه السلام) اولین خطبه خود برای سپاه حر را خواندند. آفتاب به وسط آسمان رسیده بود هنگام نماز ظهر بود. امام به حجاج بن مسروق جعفر امر کرد اذان بگوید: سپس امام (علیه السلام) با عبا، ردا و نعلین بعد از حمد و سپاس خداوند چنین فرمود: ای مردم، من از خدای شما و شما پوزش می طلبم من پیش شما نیامدم مگر وقتی که نامه هایتان رسید قبل از اینکه من شما را بیابم، نامههای شما به من رسید که ما را امامی نیست، شاید خداوند ما را بر هدایت مجتمع کند اگر بر همان گفتار هستید، من به سوی شما آمدم اگر شما به عهدها و پیمانهای خود، آنگونه که من اطمینان یابم، به من قول می دهید به سرزمین شما وارد می شوم. آنها ساکت بودند به موذن گفته شد اذان را بگوید امام (علیه السلام) به حر گفت تو با یارانت نماز بگزار، حر گفت: نه شما بخوان ما نیز به همراه تو نماز می خوانیم سپس امام با آنها نماز خواند.....
منابع:
اللهوف، صفحه ۳۵
مقتل الحسین مقرّم، صفحه۱۸۴
بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۳۸۱.۵
نقل از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@
به تو از دور سلام
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد
السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
سلام بر حسین
و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
و بر على بن الحسین
و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن
و بر فرزندان حسین
و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
و بر یاران حسین