ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)
ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)

حضرت رقیه سلام الله علیها

حضرت رقیه سلام الله علیها

حضرت فاطمه صغری (رقیه) علیها سلام، دختر سه ساله امام حسین (علیه السلام) عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب (سلام الله علیها) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید (لعنة الله علیه) رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلندتر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین (علیه السلام) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

به دخترت زده ای سر فدای سر زدنت
فدای آتش داغی که بر جگر زدنت

چقدر ناله کشیدم دگر نخوان قرآن
ولی تو خواندی و با سنگ ای پدر زدنت

به هیچ جای سر تو که جای سالم نیست
ز بس که هر سر بازار و هر گذر زدنت

خودت بگو سر نیزه چه بر سرت آمد؟
به روی نیزه که بودی چرا مگر زدنت؟

میان مجلس و در پیش روی عمه و من
برای کشتن ما بوده بیشتر زدنت!


نقل شده از کانال تلگرامی داروخانه معنوی به نشانی Manavi_2@

 

https://s6.uupload.ir/files/ziyarat1_3mr7.jpg


اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست

حضرت رقیه (سلام الله علیها)، سفیر نهضت کربلا در سرزمین شام

از باب الحوایج سه ساله‌ای می‌نویسیم که صحنه‌های عطش و غارت خیمه‌ها در عاشورای ۶۱ هجری را با دو چشم خود دید و در خرابه شام در کنار رأس پدر، غریبانه جان داد.

بر اساس نوشته‏‌های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (سلام الله علیها)، امّ اسحاق است.
نام رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (علیه السلام) کمتر به چشم می‏ خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (سلام الله علیها) باشد، وجود دارد.
در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏ اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.

 

چنانچه در کتب تاریخی آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏ السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و، چون امام حسین (علیه‏ السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏ داشت، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می ‏داد، نامش را فاطمه می‏ گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشت، به احترام پدرشان امام علی (علیه ‏السلام) وی را علی می ‏نامید».
سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.
امام حسین علیه السلام دارای چهار دختر به نام‌های فاطمه کبری، فاطمه صغری، سکینه و رقیه بوده است.
اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است.
میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می ‏شد. این دختر کوچک همان حضرت رقیه است.

 

رقیه دختر امام حسین علیه السلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه ‏اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می ‏رفت.
از داخل خرابه‌های شام، صدای یک کودک به گوش می ‏رسید.
تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می ‏دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین (علیه السلام) است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می ‏گرفت.
یزید، دستور داد سر امام حسین علیه‏ السلام را به رقیه نشان دهند. وقتی حضرت رقیه (سلام الله علیها) سر بریده پدرش امام حسین علیه‏ السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را روی سر بریده پدرش انداخت و جان را فدای بابا کرد.
در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.

 

یکی از کتاب ‏های کهن که در زمینه حضرت رقیه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سید بن طاووس است.
وی می‏ نویسد: شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه ‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏ خواند، حضرت زینب (سلام الله علیها) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو‌ ای زینب! تو‌ ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید و به یاد داشته باشید، هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید و خویشتن دار باشید.
مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روز‌های آغازین صفر (به روایتی ۵ صفر) سال ۶۱ هجری قمری پرپر شده است.
مرقد مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب سلام الله علیها است.

 

هان‌ ای دختر خورشید! تو خرابه ‏نشین نیستی.
اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده ‏اند.
پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتن ات در خویش نمی ‏گنجند.
منقّش ‏ترین و گسترده ترینِ ایشان را برگزین تا محملِ تو در عروجِ بزرگ و منوّرت باشند؛ و تو، چون رودی زلال و موّاج که عمود ایستاده باشد قد می ‏کشی و سر به آن سوی ابر‌ها می ‏بَری و به ناگاه از زمین بریده می ‏شوی و در بی کرانگیِ لاجورد، در عمیقِ کهکشانی دور، از زمینیان پنهان خواهی شد.


آری اگر در جنگ صفین امکان فتح شام فراهم نشد، اما حضرت رقیه (سلام الله علیها) شام را فتح کرد و امروز نه فقط شام بلکه تمام جهان کفر، نفاق، داعش و استکبار را هم نابود کرده است.


السلام علیک یا بنت الحسین یا رقیه (سلام الله علیها)


منبع: خبرگزاری صدا و سیما (مهدی نقوی خبرنگار)


اَللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

اما مصیبت وفات رقیه در خرابه شام، کمرم را خم کرد و مویم را سفید نمود

امانتی از اهل بیت (علیهم السلام) که در شام به جا ماند

پس از واقعه کربلا و در زمانی که کاروان اسرای کربلا در شام بودند، حضرت رقیه (سلام الله علیها) به خاطر سختی‌هایی که در این جریان دید و غم فراق پدربزرگوارشان رحلت فرمودند. یزید دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پیراهن کهنه اش کفن کردند.

زنان شام ازدحام کردند و در حالی که سیاه پوش شده بودند، برای بدرقه اهل بیت (علیهم السلام) از خانه‌ها بیرون آمدند. صدای ناله و گریه آن ها از هر سو شنیده می‌شد و با کمال شرمندگی با اهل بیت (علیهم السلام) وداع نمودند، و تا کاروان اهل بیت (علیهم السلام) پیدا بود، مردم شام گریه می‌کردند.

حضرت زینب (سلام الله علیها) هنگام وداع، ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:
«ای اهل شام، از ما در این خرابه امانتی مانده است؛ جان شما و جان این امانت. هر گاه کنار قبرش بروید (او در این دیار غریب است) آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید».

وقتی حضرت زینب (سلام الله علیها) با همراهان به مدینه بازگشتند زن های مدینه برای عرض تسلیت، به حضور زینب (سلام الله علیها) آمدند آن حضرت حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را برای آن‌ها بیان می کرد و آن ها گریه می کردند، تا اینکه به یاد حضرت رقیه (سلام الله علیها) افتاد و فرمود:

«اما مصیبت وفات رقیه در خرابه شام، کمرم را خم کرد و مویم را سفید نمود.»

زن ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان با شور و ناله به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقیه (سلام الله علیها) بسیار گریستند.

در کتاب «وقایع الشهور و الأیام» مرحوم آیت الله بیرجندی آمده است که دختر کوچک امام حسین (علیه السلام) روز پنجم ماه صفر سال ۶۱ وفات کرد. 
چنانکه همین مطلب در کتاب «ریاض القدس» نیز نقل شده است.

در صفحه ۲۴۴ «مهیج الاحزان» از حمید بن مسلم نقل شده که چون حضرت علی‌اصغر شهید شد... دخترانی از خیمه بیرون دویدند، و خود را بر روی نعش آن طفل شهید انداختند... و آن دختران فاطمه و سکینه و رقیه بودند.

 

https://s6.uupload.ir/files/hazrat_roghayeh_u5th.jpg


من دختری یتیمم، اگر میشود نزن
گر میزنی بزن، ولی حرف بد نزن

سیلی مگر چه داشت که دیگر نمیزنی؟
سیلی بزن، به پهلوی من با لگد، نزن

 

نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@

 

https://s6.uupload.ir/files/hazratzeynab_ghsj.jpg

 

السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ
السَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ
السَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ

--------------------------------------------------------------------


اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

روضه جانسوز خرابه شام

روضه جانسوز خرابه شام:

سختی‌های اسارت، رقیهٔ نازدانه را به شدت می‌رنجاند و او یک‌ سره بهانهٔ بابا را می‌گرفت؛ شبی در خرابهٔ شام و در خواب پدر را دید؛ چون از خواب برخواست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید؛ از عمه سراغ پدر را گرفت و زینبِ مظلومه بسیار گریه کرد و رقیه نیز با عمه گریست؛ آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل‌بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه بود؛ از سر و صدای اهل‌بیت، یزید (لعنة‌ اللّه علیه) از خواب نحس بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است؛ یزید دستور داد تا سر پدرش را برای او ببرند! این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت‌های بی‌شمار اهل‌بیت را گشود؛ وقتی به دستور یزید سر پدر را برای رقیه آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده‌های دل را باز کرد و هر چه می‌خواست با سر بابا گفت؛ آن شب رقیه گم شدهٔ خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم؛ پس لب‌هایش را بر لب‌های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ پشت خمیدهٔ زینب شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم؛ دیگر کسی ناله‌های شبانهٔ رقیه را در فراق پدر نشنید.


نقل شده از کانال تلگرامی کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ اَمْرُکُمْ رُشدٌ به نشانی ahadisegoharbar@


https://s6.uupload.ir/files/hazratzeynab_ghsj.jpg

 

https://s6.uupload.ir/files/hazrat_roghayeh_u5th.jpg

 

https://s6.uupload.ir/files/ziyarat1_3mr7.jpg



اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

روضه جانسوز خرابه شام

روضه جانسوز خرابه شام:


سختی‌های اسارت، رقیهٔ نازدانه را به شدت می‌رنجاند و او یک‌ سره بهانهٔ بابا را می‌گرفت؛ شبی در خرابهٔ شام و در خواب پدر را دید؛ چون از خواب برخواست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید؛ از عمه سراغ پدر را گرفت و زینبِ مظلومه بسیار گریه کرد و رقیه نیز با عمه گریست؛ آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل‌بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه بود؛ از سر و صدای اهل‌بیت، یزید (لعنة‌ اللّه علیه) از خواب نحس بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است؛ یزید دستور داد تا سر پدرش را برای او ببرند! این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت‌های بی‌شمار اهل‌بیت را گشود؛ وقتی به دستور یزید سر پدر را برای رقیه آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده‌های دل را باز کرد و هر چه می‌خواست با سر بابا گفت؛ آن شب رقیه گم شدهٔ خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم؛ پس لب‌هایش را بر لب‌های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ پشت خمیدهٔ زینب شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم؛ دیگر کسی ناله‌های شبانهٔ رقیه را در فراق پدر نشنید.


نقل شده از کانال تلگرامی کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ اَمْرُکُمْ رُشدٌ به نشانی ahadisegoharbar@


https://s6.uupload.ir/files/hazratzeynab_ghsj.jpg

 

https://s6.uupload.ir/files/hazrat_roghayeh_u5th.jpg

 

https://s6.uupload.ir/files/ziyarat1_3mr7.jpg


اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم