ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)
ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)

اگر به من گفته می شد چه کسی شجاع ترین اهل کوفه است (3)

 حر بن یزید ریاحی (3)


روز عاشورا و بازگشت حر

فلَمَّا رَأَى اَلْحُرُّ بْنُ‌ یَزِیدَ أَنَّ‌ الْقَوْمَ‌ قَدْ صَمَّمُوا عَلَى قِتَالِ‌  الْحُسَیْنِ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌ لِعُمَرَ بْنِ‌ سَعْدٍ أَیْ‌ عُمَرُ أَ مُقَاتِلٌ‌ أَنْتَ‌ هَذَا الرَّجُل
هنگامی که حر بن یزید دید آن گروه خونخوار برای جنگیدن با امام حسین علیه السّلام مصمم شده اند، به ابن سعد گفت: ای عمر! آیا تو با این مرد قتال خواهی کرد!؟


قالَ‌ إِی وَ اللَّهِ‌ قِتَالاً أَیْسَرُهُ‌ أَنْ‌ تَسْقُطَ‍‌ الرُّءُوسُ‌ وَ تَطِیحَ‌ الْأَیْدِی

ابن سعد گفت: آری، به خدا قسم کارزاری خواهم نمود که آسان ترین کار آن، سقوط سرها و بریدن دست ها باشد.


قالَ‌ أَ فَمَا لَکُمْ‌ فِیمَا عَرَضَهُ‌ عَلَیْکُمْ‌ رِضًى قَالَ‌ عُمَرُ أَمَا لَوْ کَانَ‌ الْأَمْرُ إِلَیَّ‌ لَفَعَلْتُ‌ وَ لَکِنَّ‌ أَمِیرَکَ‌ قَدْ أَبَى فَأَقْبَلَ‌ اَلْحُرُّ حَتَّى وَقَفَ‌ مِنَ‌ النَّاسِ‌ مَوْقِفا

حر گفت: آیا شما با آن پیشنهادی که امام حسین (علیه السلام) کرد موافق نیستید؟ عمر گفت: اگر امر به دست من بود چرا، می پذیرفتم، ولی امیر تو یعنی ابن زیاد زیر بار نمی رود. حر آمد تا در مکانی ایستاد.


و مَعَهُ‌ رَجُلٌ‌ مِنْ‌ قَوْمِهِ‌ یُقَالُ‌ لَهُ‌ قُرَّةُ‌ بْنُ‌ قَیْسٍ‌ فَقَالَ‌ لَهُ‌ یَا قُرَّةُ‌ هَلْ‌ سَقَیْتَ‌ فَرَسَکَ‌ الْیَوْمَ‌ قَالَ‌ لا قَالَ‌ فَمَا تُرِیدُ أَنْ‌ تَسْقِیَه


مردی از گروه او همراه وی بود که او را قره بن قیس می گفتند. حر به وی گفت: ای قره! آیا امروز اسب خود را آب داده ای؟ گفت: نه. حر گفت: در نظر نداری که آبش بدهی؟


فأَخَذَ یَدْنُو مِنَ‌ الْحُسَیْنِ‌ قَلِیلاً قَلِیلا فَقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ بْنُ‌ أَوْسٍ‌ مَا تُرِیدُ یَا اِبْنَ‌ یَزِیدَ أَ تُرِیدُ أَنْ‌ تَحْمِلَ‌ فَلَمْ‌ یُجِبْهُ‌ وَ أَخَذَهُ‌ مِثْلُ‌ الْأَفْکَلِ‌ وَ هِیَ‌ الرِّعْدَة


حر همچنان اندک اندک رفت تا به امام حسین (علیه السلام) نزدیک شد. مهاجر بن اوس به حر گفت: ای پسر یزید! چه منظوری داری؟ آیا می خواهی حمله کنی؟ حر جوابی به او نداد، ولی بدنش به لرزه افتاد.


فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ إِنَّ‌ أَمْرَکَ‌ لَمُرِیبٌ‌ وَ اللَّهِ‌ مَا رَأَیْتُ‌ مِنْکَ‌ فِی مَوْقِفٍ‌ قَطُّ‍‌ مِثْلَ‌ هَذَا وَ لَوْ قِیلَ‌ لِی مَنْ‌ أَشْجَعُ‌ أَهْلِ‌ اَلْکُوفَةِ‌ مَا عَدَوْتُکَ‌ فَمَا هَذَا الَّذِی أَرَى مِنْک


مهاجر گفت: به خدا قسم این عمل تو انسان را دچار شک و ریبه می کند. به خدا قسم من هیچ وقت تو را این طور ندیده بودم. اگر به من گفته می شد چه کسی شجاع ترین اهل کوفه است، من تو را معرفی می نمودم. این چه وضعی است که من از تو مشاهده می کنم!؟


فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْحُرُّ إِنِّی وَ اللَّهِ‌ أُخَیِّرُ نَفْسِی بَیْنَ‌ اَلْجَنَّةِ‌ وَ اَلنَّارِ فَوَ اللَّهِ‌ لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ‌ شَیْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ‌ وَ حُرِّقْتُ‌


حر در جوابش گفت: به خدا قسم من اکنون خویشتن را در میان بهشت و جهنم می بینم. به خدا قسم من هیچ چیزی را بر بهشت مقدم نخواهم داشت، ولو این که قطعه قطعه و سوخته شوم!


منبع: الارشاد شیخ مفید

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@ 

مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ (2)

حر بن یزید ریاحی (2)


حر همچنان با امام حسین همراه بود تا وقت نماز ظهر فرا رسید. امام حسین به حجاج بن مسروق دستور داد تا اذان بگوید.

امام حسین علیه السلام به مؤذن فرمود: اقامه نماز را بگو! سپس برای نماز آماده شد و به حُر فرمود: مایل هستی با اصحاب خود نماز بخوانی؟
گفت: نه، تو نماز را شروع کن و ما هم با تو نماز می خوانیم.

هنگامی که وقت نماز عصر فرا رسید، امام علیه السلام دستور داد برای کوچ مهیا شوند. وقتی آماده شدند امام حسین به منادی خود امر کرد تا ندای نماز عصر را سر دهد و اقامه بگوید. پس از اینکه نماز را خواند و سلام آن را گفت رو به آن گروه کرد و پس از اینکه حمد و ثنای خدا را بجا آورد و نامه های کوفیان و عهد آن ها را به آنان یاد آورد شد. حُر در جواب امام گفت:

به خدا قسم من از این نامه ها و فرستادگانی که تو می فرمایی خبری ندارم. امام حسین به یکی از یاران خود که او را عقبه ابن سمعان می گفتند فرمود: آن دو خورجینی را که حاوی نامه های این مردم است نزد من بیاور، وقتی آن دو خورجین را آورد، امام علیه السلام آن نامه ها را در مقابل حُر ریخت.

حُر گفت: ما جزو آن افرادی نیستیم که برای تو نامه نوشته اند، ما مأموریت داریم وقتی با تو روبرو شدیم از تو جدا نشویم تا تو را در کوفه نزد عبید اللّه ببریم. امام حسین در جوابش فرمود:

فقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام الْمَوْتُ أَدْنَی إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ
مرگ به تو از این آرزو نزدیک تر است.

سپس امام حسین به یارانش فرمود: برخیزید و سوار شوید، آنان سوار شدند و در انتظار سوار شدن زنان ماندند. وقتی زنان سوار شدند امام علیه السلام به اصحاب خود فرمود: برگردید، هنگامی که خواستند بازگردند لشکر حُر مانع شدند.


فقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام لِلْحُرِّ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ مَا تُرِیدُ


امام حسین علیه السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ 


فَقَالَ لَهُ الْحُرُّ أَمَّا لَوْ غَیْرُکَ مِنَ الْعَرَبِ یَقُولُهَا لِی وَ هُوَ عَلَی مِثْلِ الْحَالِ الَّتِی أَنْتَ عَلَیْهَا مَا تَرَکْتُ ذِکْرَ أُمِّهِ بِالثُّکْلِ کَائِناً مَنْ کَانَ وَ لَکِنْ وَ اللَّهِ مَا لِی مِنْ ذِکْرِ أُمِّکَ مِنْ سَبِیلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا نَقْدِرُ عَلَیْهِ.

 

حر در جواب امام حسین گفت: بدان که که اگر کسی از عرب غیر از تو، در چنین وضعیتی که تو هستی بود و نام مادرم را می برد، من نیز نام مادر او را می بردم و می گفتم مادرت به عزایت بنشیند. ولی به خدا قسم من راجع به نام مادر تو راهی ندارم جز این که نام او را به خوبی ببرم.

و این عرض ارادت حُر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) او را از پایین ترین درجه جهنم به بالاترین درجه بهشت رساند.


منابع:

بحارالانوار
الارشاد

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

حر بن یزید ریاحی (1)

حر بن یزید ریاحی (1)


ظهور تمام کمال ولایت، عبودیت، نماز، زکات، روزه، حج و ... را باید در کربلا و در مقتل الحسین و اصحاب الحسین علیهم السلام دید. حال سرّ مَحرَم شدن و ورود به یاران حسین را هم در عاشورا و در داستان حر باید پیدا کرد، جایی که عرض ارادت او نسبت به سیدة النساء العالمین، او را از پایین ترین درجه به بالاترین مرتبه فردوس اعلی برد به حدی که در زیارت عاشورا حضرت ذات اقدس احدیت به او سلام می کنند، السَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ، حرّ ای که در او حل شد.


و بَلَغَ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ الْخَبَرُ وَ أَنَّ الْحُسَیْنَ ع قَدْ نَزَلَ الرُّهَیْمَةَ فَأَسْرَى إِلَیْهِ حُرَّ بْنَ یَزِیدَ فِی أَلْفِ فَارِس‏

 

وقتی حسین علیه السلام وارد رهینه شد و این خبر به گوش ابن زیاد رسید، ابن زیاد حُر بن یزید را با تعداد هزار نفر سوار به سمت امام حسین فرستاد.

سپس آن حضرت از بطن عقبه حرکت نمود تا وارد شراف شد. وقتی سحر شد به جوانان خود دستور داد، آب فراوان برداشتند. امام حسین از آنجا کوچ کرد و تا نصف روز راه طی نمود. در آن حین که راه می رفت، ناگاه شنید مردی از اصحابش تکبیر گفت. امام علیه السلام فرمود: اللّه اکبر! چرا تکبیر گفتی؟ گفت: برای اینکه نخل ها را دیدم، گروهی از یاران به امام حسین گفتند: به خدا قسم ما هرگز در این مکان نخلی ندیده ایم. امام حسین فرمود: پس چه می بینید؟ گفتند: ما سر نیزه ها و گوش اسب ها را می بینیم، فرمود: به خدا قسم من نیز سر نیزه ها و گوش اسب ها را می بینم.

امام حسین علیه السلام دستور داد تا خیمه ها را بر پا کردند و آن گروه که در حدود هزار نفر بودند، با حر بن یزید تمیمی آمدند و در آن گرمای ظهر در مقابل امام حسین توقف نمودند. امام حسین و یارانش عمامه ها را بر سر بسته و شمشیرهای خود را حمایل کرده بودند.

امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمود: به این گروه آب دهید که کاملاً سیراب شوند. اسبان را هم اندک اندک آب دهید که مریض نشوند.

تشنگی یاران حر به حدی بود که دیگر توان آب خوردن نداشتند و امام خود به آنان آب می داد.


قالَ الْحُرُّ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَیْنِ ع نُودِیتُ ثَلَاثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَدا

 

حر می گوید: هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی می گفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.


فقُلْتُ ثَکِلَتِ الْحُرَّ أُمُّهُ یَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ یُبَشَّرُ بِالْجَنَّةِ 

 

با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) می روی و بشارت بهشت به تو داده می شود؟

منابع

بحارالانوار
الارشاد
اللهوف 
نفس المهموم

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا امام حسین علیه السلام

عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا امام حسین علیه السلام


یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید:

یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود.

من در حالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: 
فکر نمی کنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟!

ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.

پرسیدم: چطور؟

فرمود: بنشین تا برایت تعریف کنم:
پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند.

روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟

پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند،
مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟

پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟
مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،

اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.

در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد. در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود.

یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخر شب درب منزل ایشان می آید.
وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوالپرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم.
پدرم می‌گوید بپرس.

طلبه می‌پرسد آیا همسر شما باردار است؟
ایشان با تعجب می‌گوید بله، تو از کجا می‌دانی؟

ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.

حضرت فرمودند: برو و به آسید علی اکبر خوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی 
این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم.
و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار...

حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟.....

صلی الله علیک یا اباعبدالله

نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@

سر در این خانه ها با ما و پرچم با خودت
دسته ی سینه زنی با ما ولی دم با خودت
روزی اشک تمام نوکران هم با خودت
واقعاً دلواپسیم آقا محرم با خودت
از عزاداران آن آقای عطشانیم ما

رفته رفته ناله‌ی مظلوم دارد می رسد
مادری با کودکی معصوم دارد می رسد
آه آه خواهری مهموم دارد می رسد
خنجر کندی روی حلقوم دارد می رسد
از غم انگشترش پاره گریبانیم ما

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

به تو از دور سلام

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن

سلام بر حسین

و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن

و بر على بن الحسین

و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن

و بر فرزندان حسین

و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن

و بر یاران حسین

امسال کجا دنبالت بگردم "پسرِ فاطمه" خیمه‌ات کجا برپا می‌شود؟

دلنوشته مهدوی

تمام کمدهایم را زیر و رو می‌کنم. لباس‌های بهاری، بارانی‌ها... خسته می‌شوم از این همه رنگ و مدل. نگاهم به تو که گره می‌خورد آرام می‌شوم.

ساده بودنت به عالمی می‌ارزد «پیراهنِ مشکیِ نوکری‌ام» حالمان با پیراهنِ مشکی خوش است؛ و من به عشقِ تو هر دهه این لباس مشکی را تنم می‌کنم شاید که بشود قدری همرنگ صاحب عزا شوم.

یادم نمی‌رود شبی که قرار بود صبحش راهی حَرَمت شوم، قرآن را که باز کردم «کهیعص‏» برایم افتاد. هر سال منتظرم در مُحرّمت قرآن باز کنم شاید که باز هم اولِ سوره‌ی مریم تقدیرم شود... امسال هم به مُحرّمت رسیدم اما حال و هوایش کمی فرق دارد.

نمی‌دانم خبری از آن هیئت‌ها و روضه‌های پرشور هست؟ نمی‌دانم باز هم می‌شود به امیدِ دیدنِ صاحب عزا در مجلس، وسط روضه و هق‌هق‌هایم سرم را بالا بیاورم، چپ و راست را نگاه کنم و دلم را خوش کنم که شاید تو هم هستی؟

امسال کجا دنبالت بگردم "پسرِ فاطمه" خیمه‌ات کجا برپا می‌شود؟ کجا چشمانت خیس است؟ نکند امسال هم در عزای اباعبدالله دردت را بیشتر کنیم و باز هم شرمنده‌ات شویم که نتوانسته‌ایم ابوالفضلی برای تو باشیم و پای تو بایستیم... که همچنان باری هستیم بر دوشت...

【 اللّهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】


نقل شده از کانال تلگرامی منتظران ظهور به نشانی montazeran313313@

سلام بر دست هایی که بی انگشت شد اما با ظلم هم دست نشد...

حسیـن جان (علیه السلام)
ای که می بخشی تو با انگشتــری انگشـت خویش...
دسـت خالـی رد مکـن ما را زکویت یاحسیــن (علیه السلام)


نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@