ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)
ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و...  اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

ورلد بوک،وبلاگ تفریحی سرگرمی علمی پزشکی مذهبی و... اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی (یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و به هلاکتم مرسان)

توبه حر (4)

حر بن یزید ریاحی (4)


توبه حر


ثمَّ‌ ضَرَبَ‌ فَرَسَهُ‌ قَاصِداً إِلَى  الْحُسَیْنِ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَمُ‌ وَ یَدُهُ‌ عَلَى رَأْسِهِ‌ وَ هُوَ یَقُول

و رکاب بر اسب زد و متوجه بسوى حسین گردید در حالى که دست بر سر خود گذاشته و عرض میکرد:


اللَّهُمَّ‌ إِلَیْکَ‌ أَنَبْتُ‌ فَتُبْ‌ عَلَیَّ‌ فَقَدْ أَرْعَبْتُ‌ قُلُوبَ‌ أَوْلِیَائِکَ‌ وَ أَوْلاَدِ بِنْتِ‌ نَبِیِّکَ‌ 

بار الها بسوى تو بازگشتم توبه‌ام را بپذیر که من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پیغمبر تو را لرزاندم


فجعل الحرّ یقبّل الارض بین یدی الحسین، فقال له: ارفع راسک یا شیخ، فرفع راسه


پس حر در حالیکه که رویش را به زمین افکنده بود به سمت حسین علیه السلام رفت و وقتی ارباب او را دید به او گفت: ای شیخ سرت را بلند کن پس او سرش را بلند کرد.


و قَالَ‌ لِلْحُسَیْنِ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَمُ‌ جُعِلْتُ‌ فِدَاکَ‌ أَنَا صَاحِبُکَ‌ الَّذِی حَبَسَکَ‌ عَنِ‌ الرُّجُوعِ‌ وَ جَعْجَعَ‌ بِکَ‌ وَ مَا ظَنَنْتُ‌ أَنَّ‌ الْقَوْمَ‌ یَبْلُغُونَ‌ مِنْکَ‌ مَا أَرَى وَ أَنَا تَائِبٌ‌ إِلَى اللَّهِ‌ تَعَالَى فَهَلْ‌ تَرَى لِی مِنْ‌ تَوْبَة


پس به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم من همانم که بهمراه تو بودم و نگذاشتم تو باز گردى و کار را بر تو تنگ گرفتم ولى گمان نمى‌بردم که این مردم کار را با تو تا به این حد خواهند رساند و من اکنون بسوى خدا بازگشته‌ام آیا توبۀ مرا پذیرفته مى‌بینى‌؟


فقَالَ‌ الْحُسَیْنُ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَم نَعَمْ‌ یَتُوبُ‌ اللَّهُ‌ عَلَیْک

حسین علیه السلام فرمود: آرى خداوند توبۀ تو را مى‌پذیرد.


قالَ الْحُرُّ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَیْنِ ع نُودِیتُ ثَلَاثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَدا


حر می گوید: هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی می گفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.


فقُلْتُ ثَکِلَتِ الْحُرَّ أُمُّهُ یَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ یُبَشَّرُ بِالْجَنَّةِ 


با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) می روی و بشارت بهشت به تو داده می شود؟

و حر اولین کسی می شود که اذن می گیرد که جان خود را فدای ارباب کند.


منابع:

بحارالانوار
الارشاد شیخ مفید
اللهوف سید بن طاووس

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

اگر به من گفته می شد چه کسی شجاع ترین اهل کوفه است (3)

 حر بن یزید ریاحی (3)


روز عاشورا و بازگشت حر

فلَمَّا رَأَى اَلْحُرُّ بْنُ‌ یَزِیدَ أَنَّ‌ الْقَوْمَ‌ قَدْ صَمَّمُوا عَلَى قِتَالِ‌  الْحُسَیْنِ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌ لِعُمَرَ بْنِ‌ سَعْدٍ أَیْ‌ عُمَرُ أَ مُقَاتِلٌ‌ أَنْتَ‌ هَذَا الرَّجُل
هنگامی که حر بن یزید دید آن گروه خونخوار برای جنگیدن با امام حسین علیه السّلام مصمم شده اند، به ابن سعد گفت: ای عمر! آیا تو با این مرد قتال خواهی کرد!؟


قالَ‌ إِی وَ اللَّهِ‌ قِتَالاً أَیْسَرُهُ‌ أَنْ‌ تَسْقُطَ‍‌ الرُّءُوسُ‌ وَ تَطِیحَ‌ الْأَیْدِی

ابن سعد گفت: آری، به خدا قسم کارزاری خواهم نمود که آسان ترین کار آن، سقوط سرها و بریدن دست ها باشد.


قالَ‌ أَ فَمَا لَکُمْ‌ فِیمَا عَرَضَهُ‌ عَلَیْکُمْ‌ رِضًى قَالَ‌ عُمَرُ أَمَا لَوْ کَانَ‌ الْأَمْرُ إِلَیَّ‌ لَفَعَلْتُ‌ وَ لَکِنَّ‌ أَمِیرَکَ‌ قَدْ أَبَى فَأَقْبَلَ‌ اَلْحُرُّ حَتَّى وَقَفَ‌ مِنَ‌ النَّاسِ‌ مَوْقِفا

حر گفت: آیا شما با آن پیشنهادی که امام حسین (علیه السلام) کرد موافق نیستید؟ عمر گفت: اگر امر به دست من بود چرا، می پذیرفتم، ولی امیر تو یعنی ابن زیاد زیر بار نمی رود. حر آمد تا در مکانی ایستاد.


و مَعَهُ‌ رَجُلٌ‌ مِنْ‌ قَوْمِهِ‌ یُقَالُ‌ لَهُ‌ قُرَّةُ‌ بْنُ‌ قَیْسٍ‌ فَقَالَ‌ لَهُ‌ یَا قُرَّةُ‌ هَلْ‌ سَقَیْتَ‌ فَرَسَکَ‌ الْیَوْمَ‌ قَالَ‌ لا قَالَ‌ فَمَا تُرِیدُ أَنْ‌ تَسْقِیَه


مردی از گروه او همراه وی بود که او را قره بن قیس می گفتند. حر به وی گفت: ای قره! آیا امروز اسب خود را آب داده ای؟ گفت: نه. حر گفت: در نظر نداری که آبش بدهی؟


فأَخَذَ یَدْنُو مِنَ‌ الْحُسَیْنِ‌ قَلِیلاً قَلِیلا فَقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ بْنُ‌ أَوْسٍ‌ مَا تُرِیدُ یَا اِبْنَ‌ یَزِیدَ أَ تُرِیدُ أَنْ‌ تَحْمِلَ‌ فَلَمْ‌ یُجِبْهُ‌ وَ أَخَذَهُ‌ مِثْلُ‌ الْأَفْکَلِ‌ وَ هِیَ‌ الرِّعْدَة


حر همچنان اندک اندک رفت تا به امام حسین (علیه السلام) نزدیک شد. مهاجر بن اوس به حر گفت: ای پسر یزید! چه منظوری داری؟ آیا می خواهی حمله کنی؟ حر جوابی به او نداد، ولی بدنش به لرزه افتاد.


فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ إِنَّ‌ أَمْرَکَ‌ لَمُرِیبٌ‌ وَ اللَّهِ‌ مَا رَأَیْتُ‌ مِنْکَ‌ فِی مَوْقِفٍ‌ قَطُّ‍‌ مِثْلَ‌ هَذَا وَ لَوْ قِیلَ‌ لِی مَنْ‌ أَشْجَعُ‌ أَهْلِ‌ اَلْکُوفَةِ‌ مَا عَدَوْتُکَ‌ فَمَا هَذَا الَّذِی أَرَى مِنْک


مهاجر گفت: به خدا قسم این عمل تو انسان را دچار شک و ریبه می کند. به خدا قسم من هیچ وقت تو را این طور ندیده بودم. اگر به من گفته می شد چه کسی شجاع ترین اهل کوفه است، من تو را معرفی می نمودم. این چه وضعی است که من از تو مشاهده می کنم!؟


فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْحُرُّ إِنِّی وَ اللَّهِ‌ أُخَیِّرُ نَفْسِی بَیْنَ‌ اَلْجَنَّةِ‌ وَ اَلنَّارِ فَوَ اللَّهِ‌ لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ‌ شَیْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ‌ وَ حُرِّقْتُ‌


حر در جوابش گفت: به خدا قسم من اکنون خویشتن را در میان بهشت و جهنم می بینم. به خدا قسم من هیچ چیزی را بر بهشت مقدم نخواهم داشت، ولو این که قطعه قطعه و سوخته شوم!


منبع: الارشاد شیخ مفید

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@ 

مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ (2)

حر بن یزید ریاحی (2)


حر همچنان با امام حسین همراه بود تا وقت نماز ظهر فرا رسید. امام حسین به حجاج بن مسروق دستور داد تا اذان بگوید.

امام حسین علیه السلام به مؤذن فرمود: اقامه نماز را بگو! سپس برای نماز آماده شد و به حُر فرمود: مایل هستی با اصحاب خود نماز بخوانی؟
گفت: نه، تو نماز را شروع کن و ما هم با تو نماز می خوانیم.

هنگامی که وقت نماز عصر فرا رسید، امام علیه السلام دستور داد برای کوچ مهیا شوند. وقتی آماده شدند امام حسین به منادی خود امر کرد تا ندای نماز عصر را سر دهد و اقامه بگوید. پس از اینکه نماز را خواند و سلام آن را گفت رو به آن گروه کرد و پس از اینکه حمد و ثنای خدا را بجا آورد و نامه های کوفیان و عهد آن ها را به آنان یاد آورد شد. حُر در جواب امام گفت:

به خدا قسم من از این نامه ها و فرستادگانی که تو می فرمایی خبری ندارم. امام حسین به یکی از یاران خود که او را عقبه ابن سمعان می گفتند فرمود: آن دو خورجینی را که حاوی نامه های این مردم است نزد من بیاور، وقتی آن دو خورجین را آورد، امام علیه السلام آن نامه ها را در مقابل حُر ریخت.

حُر گفت: ما جزو آن افرادی نیستیم که برای تو نامه نوشته اند، ما مأموریت داریم وقتی با تو روبرو شدیم از تو جدا نشویم تا تو را در کوفه نزد عبید اللّه ببریم. امام حسین در جوابش فرمود:

فقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام الْمَوْتُ أَدْنَی إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ
مرگ به تو از این آرزو نزدیک تر است.

سپس امام حسین به یارانش فرمود: برخیزید و سوار شوید، آنان سوار شدند و در انتظار سوار شدن زنان ماندند. وقتی زنان سوار شدند امام علیه السلام به اصحاب خود فرمود: برگردید، هنگامی که خواستند بازگردند لشکر حُر مانع شدند.


فقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام لِلْحُرِّ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ مَا تُرِیدُ


امام حسین علیه السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ 


فَقَالَ لَهُ الْحُرُّ أَمَّا لَوْ غَیْرُکَ مِنَ الْعَرَبِ یَقُولُهَا لِی وَ هُوَ عَلَی مِثْلِ الْحَالِ الَّتِی أَنْتَ عَلَیْهَا مَا تَرَکْتُ ذِکْرَ أُمِّهِ بِالثُّکْلِ کَائِناً مَنْ کَانَ وَ لَکِنْ وَ اللَّهِ مَا لِی مِنْ ذِکْرِ أُمِّکَ مِنْ سَبِیلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا نَقْدِرُ عَلَیْهِ.

 

حر در جواب امام حسین گفت: بدان که که اگر کسی از عرب غیر از تو، در چنین وضعیتی که تو هستی بود و نام مادرم را می برد، من نیز نام مادر او را می بردم و می گفتم مادرت به عزایت بنشیند. ولی به خدا قسم من راجع به نام مادر تو راهی ندارم جز این که نام او را به خوبی ببرم.

و این عرض ارادت حُر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) او را از پایین ترین درجه جهنم به بالاترین درجه بهشت رساند.


منابع:

بحارالانوار
الارشاد

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

حر بن یزید ریاحی (1)

حر بن یزید ریاحی (1)


ظهور تمام کمال ولایت، عبودیت، نماز، زکات، روزه، حج و ... را باید در کربلا و در مقتل الحسین و اصحاب الحسین علیهم السلام دید. حال سرّ مَحرَم شدن و ورود به یاران حسین را هم در عاشورا و در داستان حر باید پیدا کرد، جایی که عرض ارادت او نسبت به سیدة النساء العالمین، او را از پایین ترین درجه به بالاترین مرتبه فردوس اعلی برد به حدی که در زیارت عاشورا حضرت ذات اقدس احدیت به او سلام می کنند، السَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ، حرّ ای که در او حل شد.


و بَلَغَ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ الْخَبَرُ وَ أَنَّ الْحُسَیْنَ ع قَدْ نَزَلَ الرُّهَیْمَةَ فَأَسْرَى إِلَیْهِ حُرَّ بْنَ یَزِیدَ فِی أَلْفِ فَارِس‏

 

وقتی حسین علیه السلام وارد رهینه شد و این خبر به گوش ابن زیاد رسید، ابن زیاد حُر بن یزید را با تعداد هزار نفر سوار به سمت امام حسین فرستاد.

سپس آن حضرت از بطن عقبه حرکت نمود تا وارد شراف شد. وقتی سحر شد به جوانان خود دستور داد، آب فراوان برداشتند. امام حسین از آنجا کوچ کرد و تا نصف روز راه طی نمود. در آن حین که راه می رفت، ناگاه شنید مردی از اصحابش تکبیر گفت. امام علیه السلام فرمود: اللّه اکبر! چرا تکبیر گفتی؟ گفت: برای اینکه نخل ها را دیدم، گروهی از یاران به امام حسین گفتند: به خدا قسم ما هرگز در این مکان نخلی ندیده ایم. امام حسین فرمود: پس چه می بینید؟ گفتند: ما سر نیزه ها و گوش اسب ها را می بینیم، فرمود: به خدا قسم من نیز سر نیزه ها و گوش اسب ها را می بینم.

امام حسین علیه السلام دستور داد تا خیمه ها را بر پا کردند و آن گروه که در حدود هزار نفر بودند، با حر بن یزید تمیمی آمدند و در آن گرمای ظهر در مقابل امام حسین توقف نمودند. امام حسین و یارانش عمامه ها را بر سر بسته و شمشیرهای خود را حمایل کرده بودند.

امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمود: به این گروه آب دهید که کاملاً سیراب شوند. اسبان را هم اندک اندک آب دهید که مریض نشوند.

تشنگی یاران حر به حدی بود که دیگر توان آب خوردن نداشتند و امام خود به آنان آب می داد.


قالَ الْحُرُّ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَیْنِ ع نُودِیتُ ثَلَاثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَدا

 

حر می گوید: هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی می گفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.


فقُلْتُ ثَکِلَتِ الْحُرَّ أُمُّهُ یَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ یُبَشَّرُ بِالْجَنَّةِ 

 

با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) می روی و بشارت بهشت به تو داده می شود؟

منابع

بحارالانوار
الارشاد
اللهوف 
نفس المهموم

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@